آیهان مامانآیهان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه سن داره

فرشته ی زندگیم آیهان

خرید برا پسر گلم

گل پسر مامان نمیدونی برات چقدر خرید کردیییییییییم عشقم کلا سیسمونیت حاظره مامان جونی فقط مونده سرویس خواب و دکوریت که تا 10 تیر قراره بیارنش اونوقت اتاقت و میچینم از همه وسایلات برات عکس میزارم مامانی فعلا اینو داشته باش  ...
21 خرداد 1392

تصویب نشدن اسمت و دودل بودن من و بابا

سلام پسر خوشگل مامان خوبی نفسم ف دای دست و پاهای کوشولوت بشم من عزیزم   من و بابایی باز دو دل موندیم تو اسمت نمیدونم چیکار کنم همه میگن عجله نکنید وقت زیاده تا اون موقع یه چیزی رو میپسندید اما منو بگو اینطوریم بابا رو بگو که اینطوریه ای کاش خودت پیشمون بودی میگفتی از چه اسمی خوشت میاد تا ما اونو برات انتخاب میکردیم ناناز مامانی فکر نمیکردم اینقدر سخت باشه انتخاب اسم برای تکه ای از وجود خودم     از دوستانی که میان به ما سر میزنن و میخونن میخوام نظر سنجی کنم ببینم آبا آرتین قشنگه یا آیهان؟؟؟؟ لطفا کمکمون کنید دوستان ...
19 خرداد 1392

بازی وبلاگی منم دعوت شدم

از دوست گلم مامان دخترا تشکر میکنم تا منم تو این بازی شرکت دادند 1-بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟ ترس از دست دادن همسرم و عزیزانم 2-اگر 24 ساعت نامریی میشدی چیکار میکردی؟ والا چرا دروغ بگم خودمم نمبدونم چیکار میکردم 3-اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 تا 15 حرفی رو داشته باشه چی آرزو میکنی؟ دیدن دوباره بابام  4-از میان اسب ، پلنگ ، سگ ، گربه و عقاب کدوم یکی رو  دوست داری؟ عقاب 5-کارتون مورد علاقه دوران کودکیت؟ وروجک و آقای نجار 6-در پختن چه غذایی تبحر نداری؟ اکثرا همه چی بلدم اما تو پختن آش درگیررررررم  7-اولین واکنشت موقع عصبانیت؟ فحش میدم و اص...
12 خرداد 1392

انتظار سخت ولی شیرین

  پسر گلم انتظار خیلی سخته با اینکه نمیتونم بگم الان بیا مجبوریم باز منتظر بشینیم تا خوب بزرگ بشی و بیای پیشمون                                                                                                       ...
7 خرداد 1392

روز پدر و روز مرد مبارک

عزیز دل مامانی آرتین جونم امروز 92/3/3 روز پدر بود اما بی پدر گذشت برامون میدونی که نه بابا مسعودت بابا داره و نه مامان الهه که بتونیم این روزو بریم تبریک بگیم بهشون و دستشونو ببوسیم اما تو پسر گلم یاد بگیر ایشالله از سال آینده که تو بغلمی این روز رو به بابا مسعودت تبریک میگی و کلی بوسش میکنی منم به نوبه خودم به همسر عزیز و مهربونم این روز عزیز و تبریک میگم و براش آرزوی سلامتی دارم و همیشه دوسش دارم و پیشش میمونم این عکسم از طرف تو براش میفرستم ...
3 خرداد 1392

سونوگرافی 25 هفته

سلام نازگلم ، مامانی شیطون و بلا خوبی خوشگلم ماشالله بزرگ شدیا چنان لگدایی میزنی به شکمم که نمیتونم باور کنم که این پسر منه داره تو دلم ول میخوره ،عزیز دلم 14این ماه یعنی اردیبهشت با بابایی و مامانی فریده رفتیم سونوگرافی و بازم شما رو دیدم و دلم آروم گرفت از خبر سلامتیت، همه جاتو نشون داد آقای دکتر و گفت خدارو شکر پسر گلتون سالمه و وزنشم 850 گرمه قربونش برم دیگه یواش یواش داری واسه خودت یه پهلوون میشی ...
17 ارديبهشت 1392

اولین تکون خوردنهات

ن ی نی کوچولوی من از وقتی وارد ماه پنجم شدیم من تکوناتو حس میکنم خیلی حس جالبیه عزیزم انگاری تو شکمم یه چیزی جا مونده و هی میخواد جاشو عوض کنه بره حای دیگه نمیدونم کجاهات داره میخوره به شکمم اما هر چیه و هر کجاته خیلی با مزه هست این تکون خوردنات دو روز قبل هم بابا مسعود اونقدر نشست بالا سر شما که آخر سر تکون خوردنتو تو شکمم دید هر دوتامون خدارو شکر میکنیم که تونستیم این روزارو بدون دردسر ببینیم و لذت ببریم  . ...
18 فروردين 1392

عیدی هات و نگه داشتم

سلام عشق مامانی عیدت مبارک میدونم الان تو دلت میگی مامان تنبلی دارم من ،اما بخدا از اولشم انشام ضعیف بود چیکار کنم خوب . مامان جون امروز 18 فروردین بود یعنی 18 روز از سال 92 گذشته و امسال و شما تو دل من گذروندی به دید و بازدید رفتیم اولین عیدیتو مامانی فریده مامان من بهت داد بعد بابا مسعودت بهت عیدی داد که وقتی اومدی پیشم برات میدمشون . ...
18 فروردين 1392

بوی عید اومد مامانی

سلام قند عسلم سلام پسر گلم حالت چطوره عشق مامانی دلم یه ذره شده واسه صدای قلبت نی نی کوشولوی من ، عزیزم باز یه سال دیگه پشت سر گذاشتیم باز بوی یه عید جدید داره میاد همه خونه هاشونو تمیز کردن و اماده سال نو هستن مامانی امروز 26 اسفنده 91 هست و دقیقا 4 روزه دیگه سال نو میآد و امسال و من و بابایی 3 نفری میشینیم سر سفره هفت سین و به امید سال بعدی که توام پیشمونی و تو بغلم مامان جونم من و بابایی خیلی دوست داریم اینو همیشه بدون و به یاد داشته باش ...
26 اسفند 1391