یک هفته شد
پسر عزیزم امروز دقیقا یه هفته هست که سرماخوردگیت شدیده و بجای بهتر شدن بدتر میشی 3 بار دکتر بردیمت هر بار هم داروهای متفاوتی دادن واقعا گیج شدم دیگه اونقدر سرفه میکنی واقعا حالم بد میشه سرفه سرفه در آخر هم بالا میاری در روز 3 بار ،دکترا میگن دوره داره و کاری نمیشه کرد باید تحمل کنم اما نمیتونم سرفه هاتو ببینم دلم کباب میشه وقتی خش خش سینه ات میشنوم .کلی وزن کم کردی و چشات گود رفته قربون دستای کوچولوت بشم تا میخوای سرفه کنی دستتو دراز میکنی که بگیرم تودستم دستاتو .کم کم دیگه دارم حس مادرمو وقتی مریض میشدم درک میکنم خیلی سخته خدا هیچ مادری رو با مریضی بچه اش امتحان نکنه دیگه حرفی برای نوشتن ندارم فقط و فقط از خدا میخوام خیلی زود برگردیی به حال اولت و این ویروس لعنتی به زودی از بدنت خارج بشه
بعدا نوشت مامانی:........
نفسم امروز بعداز ظهر باز حالت خیلی خیلی بد شد در حدی که دیگه نتونستم تنهایی از پست بر بیام زنگ زدم بابایی اومد خونه و زودی بردیمت پیش دکتر خودت و وقتی دید با اون همه داروی قوی بهتر نشدی . فوری برات یه آزمایش خون و یه عکس از سینه ات نوشت بریم بگیریم تا ببینه مشکلت چیه قربون چشات بشم من .رفتیم همه رو انجام دادیم و خوشبختانه هیچ چیت نبود فقط سرماخوردگی شدیده در حد تیم ملی که ریخته تو سینه ات و عفونت کرده .داروهاتو قطع کرد و برات 10 تا آمپول آمپی سیلین 500 داده واسه روزی سه مرتبه که 350 تا باید بزنیم فدای تو بشم من .
اینا هستن اون آمپول لعنتیا
میدونم دردت میگیره اما تا اینارو نزنیم بیشتر درد میکشی عشقم . اگه بدونی حال من و بابا در چه وضعیه .
اینم جای آمپول آزمایشت فدای دستای کوچولوی نازت بشم عشقم
ببین چقدر بی حالی قربون چشات بشم من
اینجام بدون اینکه بندازم رو پاهام خودت رو زمین یه دفغه ای خوابیدی
نفس الهه
ببین چقدر لاغر شدی