پایان نه ماهگی و شروع دهمین ماه
ناز پسرم قند عسلم مامان تنبل بازم اومد که بگه معذرت میخوام .نمیزاری بخدا نمیزاری به هیچ کاری برسم فقط میخوای باهات بازی کنم منم نه نمیگم در فواصلی هم که میخوابی به کارای خونه میرسم و نهار و شام برا بابایی میزارم .امسال خیلی سال خوبی برای مامان نیست گل پسرم نمیدونم چرا ؟ اما اصلا روزا بر وفق مراد منو بابایی نمیگدره خلاصه بگذریم از درد دلای من و برسیم به شما و کارای شما خیلی خیلی بلا شدی دیگه سوار روروئکت نمیشی وقتی کاری دارم به زور میزارم توش اونم همش نق میزنی که بغلت کنم .کاملا میتونی راه بری اما از ترس اینکه بخوری زمین نمیتونیم تنهایی ولت کنیم همش باید یکی پشت سرت بیاد و اون یه نفر یا منم یا بابایی .کمر درد گرفتیم دیگه .تا سرم به کاری گرم میشه یواشکی از یه جایی بلند میشی واسه خودت راه میافتی و میخندی منم از خندیدنت میفهمم که بله آقا پسرمون باز راه افتاده میام پیشت زودی ،کلمه هارو قشنگ بلد تلفظ کنی ماما ،بابا ،مه مه ، ده ده ،دا دا ،از وقتی هوا خوب شده هر بعد از ظهر 3 تایی میریم بیرون شما با کالسکه منو بابا هم به شوق شما پیاده .عاشق بستنی و شیر زغفرونی و ماست مثل آدم بزرگا هر چقدر بدم میخوری ماشالله .زیاد دیگه با اسباب بازیهات بازی نمیکنی نمیدونم چرا ؟؟ علاقه شدیدی به کنترلا و موبایلا داری هر جا میبینی شیرجه زنان میپری روشون ،با بابایی بد جور بازی میکنی و واسه خودتون حال میکنین،در کابینت هارو باز میکنی و میخونی که مثلا بازشون کردم تا میگم بازم اومدی ؟باز کردی ؟نمیدونی چطور فرار کنی ،باز بگم از وضع شیر خوردنت که دیگه شیر مامان و نمیخوری و شیر خشکی شده میدونستم اخرش اینطور میشه اما عیبی نداره زمانی که لازمت بود خوردی دکتر گفت الانم نخوره مشکلی نیست تا مهر ماه بهت شیر خشک میدم از اون به بعد میخوام عادت بدم به شیر گاو با دکترت به این نتیجه رسیدیم. وزنت ماشالله خوبه تو پایان نه ماهگی که نهم اردیبهشت بود 10 کیلو تمام بودی قدتم 77 بود .مامانی اگه دیر به دیر میام ناراحت نشو کارم زیاده نمیشه هر روز بیام. از دوستای گلمم معذرت میخوام اما خواننده خاموش همتون هستم و خواهم بود چند تا هم برات عکس میزارم
شیرجه سمت کنترل ها
مراسم هندونه خورون آیهانم
مراسم کیک خورون آیهانم
پسرم تازه از خواب بیدار شده خوابالو هست الهی
سطل اشغال و شستم گذاشتم رو شوفاژ مثلا خشک بشه البته مثلا
دوست دارم گل پسرم