خاطرات جا مونده
آیهان عزیزم نمیدونم چرا نسبت به اپ کردن اینجا اینقدر تنبل شدم من
بگم برات از 27 خرداد که تولدم بود و شما و بابایی حسابی غافل گیرم کردین و به همراه یه کیک خوشگل و یه گوشی جدید تولدمو تبریک گفتین .قربون هر دوتاتون بشم من که اینقدر هوای مامانو دارین .
مامانی بگم از شما که ماشالله دیگه خونه رو از این رو ب اون رو میکنی هر جا میرم پابه پای من راه می افتی و با من میای .
و بگم برات از تولدت دیگه چیزی نمونده تقریبا 22 روز دیگه اگه اشتباه نکنم . اول با بابا قصد داشتیم نگیریم تولدو به چند علت قانع کننده البته که بعدش باز دلمون نیومد و دل و زدیم ب دریا و اقدام کردیم به کارای مراسمت تقریبا میشه گفت مفصله مهمونامون 55 نفر هستن و چون هوا خیلی گرم خواهد بود و تعداد زیاده کولر هم جوابگو نمیشه مراسم و تو پارکینگمون میگیریم .مراسمت با تم رنگین کمونی هست اما تمام کاراشو خودم و بابایی داریم انجام میدیم ،دیروز هم بردیمت یه اتلیه کودک خوب که بهمون دایی صادق معرفی کرد عکسامونو 5 مرداد میده .
کلی عکس دارم ازت اما چون الان نمیتونم بزارم به زودی اونارم برات میزارم نفسم .فعلا بای