سلامی دوباره و تشکر از تمام خاله ها
سلام به تمام دوستای گلم و خاله های مهربون آیهان ،من اومدم با پسر نازنازی که هنوزم که هنوزه باورم نمیشه امروز شده یه هفته که اومده پیشمون و زندگیمونو از این رو به اون رو کرده .از خدای مهربون متشکرم که موجود به این زیبایی و پاکی و مهربونی برامون هدیه کرده .
از همه شماها ممنونم که با تبریکاتون خوشحالمون کردید فقط معذرت میخوام که نتونستم جواب همه رو بدم بخاطر اون یه پست گذاشتم تا از همه شماها تشکر ویژه بکنم بخاطر همه چی .
حالا بگم از وضعییت پسر گلم آیهانمون که تو تاریخ 9/5/1392 با وزن سه و سیصد در بیمارستان شهریار تبریز توسط دکتر شاه محمدی چشمای خوشگلشو به این دنیا باز کرد همون روز صبح چهارشنیه وقتی از خواب بیدار شدم دیدم حالم یه طوریه اما گفتم خوب پا به ماهم و این دردا طبیعی هست اما ساعت 2 با دیدن لک بینی زودی زنگ زدم به بابا مسعود و اومد منو برد بیمارستان اونجا بعد از معاینه دکترا گفتن برم خونه و ساعت 7 برم برای بستری شدن ساعت شد 7 و من همراه خانواده با ترسی که تو دلم بود راهی بیمارستان شدم قربون خدا برم منی که 9 ماه و با ترس گذروندم اما لحظه موعود داشتم با پای خودم میرفتم اتاق عمل بدون هیچ ترس و لرزی فقط زودتر دلم میخواست بچه رو ببینم و برم تو بخش تا همه ببیننش ساعت 9 با پای خودم راهی اتاق عمل شدم ساعت 9.30 پسرم کنارم بود امروز درست یه هفته از اون روز قشنک و به یاد ماندنی یه هفته میگذره هنوزم که هنوزه همه چی جلوی چشمامه.
دو روز بعد از زایمان متوجه شدیم پسرم زردی داره که خدا رو شکر اونم برطرف شده .و الان حالش خوبه خوبه و تو تختش تو خواب نازه اینم عکس جدید