یه خبر بد
پسر گلم سلام دیروز مامانت کمر درد داشت از اونجایی هم که وقت چکابمون 2 مرداد بود تصمیم گرفتم زود برم پیش دکترم دیروز رفتم گفتم کمر درد دارم گفت بخواب معاینه ات کنم بعد معاینه گفت اوه اوه سر پسرت کاملا اومده پایین و امکان زایمان زودرس داری باید یه شب مهمونمون باشی توبیمارستان تا رسیدگی بشه منو میگی هنگ کردم آخه ما که خوب بودیم مامانی چی شد یه دفعه بهمون کلی مامانت گریه کرده و از خدا خواسته تا هر چی صلاحه همونو جلو پامون قرار بده تا پشیمونی پیش نیاد مامانی جون ترو خدا شمام این یکی دو هفته مونده رو یه کم عجله نکن تا کامل به دنیا بیای ببین همه رو چقدر نگران کردی. خودت حال بابا مسعودت و میبینی که از دیروز اونم کلافه شده و داره مثل دور سرمون میچرخه .
راستی مامانی دیشب یکی از بدترین شبهای عمرم بود دوتا مامان که برا زایمان اومده بودن آوردن تو اتاقی که ما بودیم البته برا زایمان طبیعی بودنا وووووووای خدای من چقدر درد کشیدن بیچاره ها یکیش 6 ساعت و یکیش 11 ساعت مدام درد میداد صداشون هنوزم تو سرمه اونا درد میدادن و من رو تخت مات و مبهوت داشتم نگاشون میکردم و تنم میلرزیییییییییییییید خلاصه مامانی این بود حال و احوال دیروز ما که مارو کلی ترسوندی و یه خاطره بد برام شد تو بارداری آخه تا دیروز ما همه راه و دوتایی قشنگ اومدیم تا این سن قول بده یک نهایتا دو هفته دیگه بتونی تحمل کنی دورت بگردم
خاله جون ها برامون دعا کنید پسرمون زود به دنیا نیاد