یکی یدونه ام یک ماه گذشت
مامان جونی ،پسر گلم امروز درست یک ماه از اومدنت تو زندگیمون گذشت امروز درست یک ماهه هر روز دارم دور سرت میگردم ،یک ماهه زندگیم عوض شده ،یک ماهه وقتی تو چشات نگاه میکنم گریه ام میگیره ،یک ماهه مامان شدم و دارم از یه فرشته کوچولو مراقبت میکنم ،این یک ماه مثل برق گذشت و خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردم خودمو بهت باختم شدی تموم زندگیم یه لحظه نمیتونم تورو از خودم دور کنم همش صدات تو گوشمه وقتی شما خوابی و من دارم کارامو تند و تند انجام میدم باور کن بیشتر از ده بار خم میشم شما رو نگا میکنم . امروز از وقتی بیدار شدی اخلاقت عوض شده آقا تر شدی پسر گلم داری بهم میفهمونی که بزرگتر شدی مامان جون ،دل بابا مسعودتم داره برات پر میزنه نمیتونه سر کارش بند بشه به هر بهانه ای زودی میاد خونه تا شما رو ببینه و بوت کنه بابایی عاشق بوی شماست وقتی میری بغلش اولین کاری که میکنه بوت میکنه و میکشه تو دلش بوی شمارو میگه حالا باز چند ساعت شارژ شدم ،امروز بردمت حموم ناز شدی تمیز شدی ناخناتم کوتاه کردم چون به طرز فجیعی هم خودتو هم مارو چنگ میزدی و زخمی میشدی ،آیهان جونم شما وقتی داری پی پی میکنی یا داری جیش میکنی یه کار بامزه انجام میدی بعدش که من تا حالا تو هیچ نوزادی ندیده بودم این حرکت رو عکستو از اون لحظه گرفتم و عاشق غنچه کردن لبات شدم
و اینم از عکسای امروزت قبل و بعد از رفتن به حموم
اینم یه عکس وقتی شما رفتی حموم، اونجام باز مثل آقا پسرای مودب ساکت و آروم نگا کردی جیکتم در نیومد قربونت بشه الهه
اینم بعد از حموم و یک و نیم ساعت شیر خوردن
و هم اینکه اومدم پیشت و تختتو تکون دادم این شد نتیجه اش قربونت بشم آیهان کوچولوم