آیهان مامانآیهان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

فرشته ی زندگیم آیهان

یکی یدونه ام یک ماه گذشت

1392/6/9 20:13
نویسنده : مامان الهه
1,296 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جونی ،پسر گلم امروز درست یک ماه از اومدنت تو زندگیمون گذشت امروز درست یک ماهه هر روز دارم دور سرت میگردم ،یک ماهه زندگیم عوض شده ،یک ماهه وقتی تو چشات نگاه میکنم گریه ام میگیره ،یک ماهه مامان شدم و دارم از یه فرشته کوچولو مراقبت میکنم ،این یک ماه مثل برق گذشت و خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردم خودمو بهت باختم شدی تموم زندگیم یه لحظه نمیتونم تورو از خودم دور کنم همش صدات تو گوشمه وقتی شما خوابی و من دارم کارامو تند و تند انجام میدم باور کن بیشتر از ده بار خم میشم شما رو نگا میکنم . امروز از وقتی بیدار شدی اخلاقت عوض شده آقا تر شدی پسر گلم داری بهم میفهمونی که بزرگتر شدی مامان جون ،دل بابا مسعودتم داره برات پر میزنه نمیتونه سر کارش بند بشه به هر بهانه ای زودی میاد خونه تا شما رو ببینه و بوت کنه بابایی عاشق بوی شماست وقتی میری بغلش اولین کاری که میکنه بوت میکنه و میکشه تو دلش بوی شمارو میگه حالا باز چند ساعت شارژ شدم ،امروز بردمت حموم ناز شدی تمیز شدی ناخناتم کوتاه کردم چون به طرز فجیعی هم خودتو هم مارو چنگ میزدی و زخمی میشدی ،آیهان جونم شما وقتی داری پی پی میکنی یا داری جیش میکنی یه کار بامزه انجام میدی بعدش که من تا حالا تو هیچ نوزادی ندیده بودم این حرکت رو عکستو از اون لحظه گرفتم و عاشق غنچه کردن لبات شدم

و اینم از عکسای امروزت قبل و بعد از رفتن به حموم

اینم یه عکس وقتی شما رفتی حموم، اونجام باز مثل آقا پسرای مودب ساکت و آروم نگا کردی جیکتم در نیومد قربونت بشه الهه

اینم بعد از حموم و یک و نیم ساعت شیر خوردن

و هم اینکه اومدم پیشت و تختتو تکون دادم این شد نتیجه اش قربونت بشم آیهان کوچولوم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان ازاده
9 شهریور 92 21:33
آره عزیزم ماشالا بزرگ شده-الهه من میترسم نی نی رو حمام کنم یه وقت لیز نخوره؟

راستی الهه جون شما بی حس شدی یا بیهوش کامل؟درد سزارین چطوریاس؟وحشتناکه؟


آزاده جون منم دومین باره میبرمش حموم رو پاهام یه حوله میندازم میخوابونم رو اون بدنشو لیف میکشم بعد سریع یه شامپو به سرش بعد میگیرم زیر دوش اصلا نگران نباش راحته.
و اما راجع به زایمان که اگه بترسی حودتو گول زدی چون اصلا ترس نداره من خودم 9 ماه رو با ترس و لرز گدروندم اما اصلا اونطور که فکرشو میکردم نبود من بی حس شدم فقط یه توصیه دارم برات اگه قراره بی حس بشی قول بده دو روز کاملا به حالت خوابیده باشی وگرنه مثل من گردن درد و سردرد میگیری اخه من زودی بلند شدم نشستم تو تخت که اثر امپول بی هوشی زد به گردنم و بعد سر درد 5 روز گدشت تا خوب شدم البته دکتر رفتم . یه توصیه دیگه که از بیمارستانت بپرس ببین پمپ مسکن اگه داشتن تو اتاق عمل بهت وصل کنن که یه روز اصلا درد و نمیفهمی یه روز که بگذره دیگه درد نداری اگه هم داشتی شیاف دیکلوفناک معجزه میکنه اصلا نترس چون خودت بعدا میبینی که هیچی نداشت عمل
سمیه
10 شهریور 92 16:23
آخی
طفلی تو حموم اب خسته ش کرده بوده خب

من دیروز میخواستم بیام یک ماهگیشو تبریک بگم، ولی حالم زیاد خوب نبود اصلا نتونستم از جام پاشم
پس درنتیجه با یه روز تاخیر تبریک منو پذیرا باش آیهان کوچولو


مرسی سمیه جون ایشالله یک ماهگیه نی نی شما
مامان هلاله
10 شهریور 92 16:42
وای ماشالا چه سریع دست بکار شدی و کارای آیهان جونو انجام میدی.
منم مثل آزاده جون خیلی از زایمان میترسم تازگیا فکرای ناجور میاد تو ذهنم که نکنه کیسه آبم نشتی داشته باشه؟ نکنه شب که خوابم بند ناف بپیچه دور بچم کلی ترس و دلهره دارم


وووووووای خدا نکنه گلم این چه حرفی هست که میزنی ایشالله صحیح و سالم نی نی تو به دنیا میاری
مهناز مامان ترلان کوچولو
10 شهریور 92 23:30
جونم چه بزرگ شده پسر گل راستی عزیزم من همیشه به شما سر میزنم ولی شما... آیهان جونو ببوس


مهناز جونم شرمندتونم بخدا ،نه تنها شما بلکه به هیچ کدوم از دوستان نمیتونم برم سر بزنم همین که یه فرصت کوچولو پیش میاد میام از آیهان مینویسم و باز میرم پیشش ایشالله بزار یه کم خودمونو پیدا کنیم حتما میام پیشتون ترلان کوچولومونو هم ببوس از طرف ما
سارا مامان آرتین
11 شهریور 92 1:32
ماشالا هزار ماشالا به کل بسری
یک ماهکی مبارک
جیجر خاله ماشالا یک ساعت و نیم شیر خوردن
مامانی خسته نباشی
ببوس جیجر خاله رو


خاله سارا میبینی چه شیکمو شدم من مامانی دیگه کلی خسته شده تازه اصلا هم نمیتونه از جاش تکون بخوره نمیزارم که
يه فرشته
11 شهریور 92 10:39
اي جان عكس حمومشو ببين
چقد حال ميده يه ني ني كوچولو تو خونه باشه
همون arazagتوي خانوم گل


ممنون گلم که بهمون سر میزنی
مهدیه ( مادر دختری)
11 شهریور 92 14:05
هزار ماشالا چقدر بزرگ شده گل پسر خانومی نمی خوای خاطره ی زایمانت رو برا وبلاگ مادرانه بنویسی؟ بی صبرانه منتظرم! بوس
حامی
12 شهریور 92 0:23
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا…
خدا در مکان های دور از انتظار
به دست افرادی دور از انتظار
و در مواقعی تصور ناپذیر
معجزات خود را به انجام می رساند.
برای آن مهربانِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد …
همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست …
روزهایتان پر از امید و شادی


بابای حامی ممنون از نوشته زیباتون و مرسی از اینکه بهمون سر زدید حامی جان رو از طرف من ببوسید حتما
شهرزاد
12 شهریور 92 18:41
قربونش برم چه خوردنی تر شده عزیزم
مامان فهيمه
14 شهریور 92 20:56
عزيزم چه زود گذشت ماشالله گل پسر بزرگتر شده،تا چشم ببندى باز كنى آقايى شده واسه خودش... خدا نگهدارش باشه
مامان ازاده
15 شهریور 92 9:08
ممنون الهه جان بابت راهنماییت-آیهان عزیزمو ببوس
سولم از
16 شهریور 92 8:56
عزيزم ،خدا براتون حفظش كنه از طرف من ببوسش ، من هنوز كه هنوزه ني ني كوچولو ميبينم دلم ضعف ميكنه
پرخانم
16 شهریور 92 18:40
سلام الهه جون پانیذم مرسی بابت پیامت ماشالا آیهان خیلی نازه از طرف ما ببوسش ما لینکتون کردیم
mamane ayhan
17 شهریور 92 19:52
salam khobid mamane ayhan? mashsalah ayhan jone shoma khili malose. be weblige ayhan jone manam sar bezanid. age dost dashtid tabadole lonk konim


salam mamnonam mer30 ba kamale meil linketon mikonam
مامان ازاده
18 شهریور 92 17:59
الهه جون میشه بهم بگی واسه ساک بیمارستان آیهان چه چیزایی گذاشتی و لازمت شد؟ممنون میشم
الهام مامان علیرضا
19 شهریور 92 11:44
سلام الهه جونم ببخش با تاخیر اومدم قدم نورسیده مبارک عزیزم ماشاله خیلی نازه خدا برات نگهش داره. امیدوارم خودت و نی نی و بابایی خوبِ خوب باشید و سالها کنارهم خوش و خرم
مهدیه ( مادر دختری)
20 شهریور 92 8:48
سلام خانومی نمی خوای خاطره ی زایمان گل پسری رو بذاری؟ من برای وبلاگ مادرانه ام منتظر خاطره ی داغ شما همستما راستی عکسای جدید دختری رو گذاشتم تو مادردختری نمیای ببینی؟
بانو سعیده.
20 شهریور 92 10:45
سلام عزیزم.
خوبی الهه جان؟
چه عسسسسسله آیهانت.
برای ما هم دعا کن.
تقریباً دو ماه و نیم دیگه منم امیرحسین رو بغل بگیرم.
ببوسش پسر گلت رو.
ان شاءالله هر سه تاتون سلامت باشین و خوشحال.


سعیده جونم ممنون خاله جون ایشالله دیگه آخرای راهی تا چش باز کنی ببندی تموم شده و فرشته ات تو بغلته
مامان آروین
21 شهریور 92 5:29
1 ماهگیت مبارک پسر شیرین و دوست داشتنی که اینقده ملووووووووووسی . وای من هم عاشق بوی بچه هام . خدا براتون نگهش داره

ا
مرسی عزیزم شمام آروین جون مارو ببوس
يه فرشته
21 شهریور 92 18:15
بابا نميخواين عكس بذارين و از ايهان بگين؟
منتظريم........


روچشمم خاله