اولین یلدای اولین پسرم
عشق من سلام پسر گلم سلام میدونم خیلی وقته برات ننوشتم از شیطنت هات از شیرین کاریات از خنده هات از کارای جدیدت ننوشتم مامانی! چیکار کنم تنبلم دیگه و اینکه خیلی کم خونه خودمون میمونیم و دسترسی به اینترنتم کم میشه ببخش اگه کوتاهی میکنم .
هندونه ی مامان امسال اولین شب یلدایی بود که پیش ما بودی همه از بودن شما خیلی خوشحال بودن خانواده ما شب یلدا یه صفایه دیگه ای داشت پسرم ،اما از وقتی بابام یعنی بابا بزرگت فوت کرد دیگه اون صفا نبود همه بخاطر مامانی جمع میشدیم دور هم که تنهاش نزاریم و به صورت فرمالیته یه جشن کوچولویی برگزار میکردیم و تموم میشد آخرای شب همه میرفتم خونه خودشون سال قبل پنجمین سالی بود که به این صورت میگذشت اما امسال با اومدن تو جای خالی بابایی پر بود با اینکه همه تو دل یاد اون روزامون بودیم اما باز مثل سالهای قبل خشک نبودن چون همه مشغول تو بودن با یه خنده و صدای تو دل همه شاد بود فدای خنده هات بشم، خاله ها و دایی هات بد جوری دوست دارن بچه هاشونم که نگو سر بغل گرفتن شما با هم دعواشون میشه و در آخر بین پنج نفرشون قرعه کشی میکنن و به نوبت بغلت میکنن .چند تا عکس از اون روز برات گرفتم با هم میبینیم خیلی دوست دارم عزیز دلم
ایشالله یلدای 120 سالگیت مامانی