آیهان مامانآیهان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

فرشته ی زندگیم آیهان

42 روزه شدم من

سلام به خاله های مهربون چهلم پسر نازمونم تموم شد البته دو روز پیش، امروز 42 روزه شده ناز گلمون ،دوستای گلم من به خاطر اثاث کشی مادرم یه چند وقتی نبودم و شاید یه چند وقته دیگه هم نتونم بیام فقط اومدم بهتون بگم دوستون داریم و همیشه به یادتونیم و هم اینکه از پسرم براتون عکس بزارم و احوالاتشو براتون بگم . نازگلمونو یه روز بعد از یک ماهگیش یعنی تو سی و یک روزگیش بردیم بهداشت و گفت ماشالله خیلی خوب رشد کرده آخه وزنش شده بود 4 کیلو هفتصد گرم قدش هم 54 شده اما دیروز برا چکاب که بردمش پیش دکترش قند عسلم شده 5 کیلو و صد گرم قدش هم 55 شده .یه چند تا هم ازش عکس گرفتم براتون اینم از اولین پارک و گردش نازگلمون ...
23 شهريور 1392

یکی یدونه ام یک ماه گذشت

مامان جونی ،پسر گلم امروز درست یک ماه از اومدنت تو زندگیمون گذشت امروز درست یک ماهه هر روز دارم دور سرت میگردم ،یک ماهه زندگیم عوض شده ،یک ماهه وقتی تو چشات نگاه میکنم گریه ام میگیره ،یک ماهه مامان شدم و دارم از یه فرشته کوچولو مراقبت میکنم ،این یک ماه مثل برق گذشت و خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردم خودمو بهت باختم شدی تموم زندگیم یه لحظه نمیتونم تورو از خودم دور کنم همش صدات تو گوشمه وقتی شما خوابی و من دارم کارامو تند و تند انجام میدم باور کن بیشتر از ده بار خم میشم شما رو نگا میکنم . امروز از وقتی بیدار شدی اخلاقت عوض شده آقا تر شدی پسر گلم داری بهم میفهمونی که بزرگتر شدی مامان جون ،دل بابا مسعودتم داره برات پر میزنه نمیتونه سر کارش بن...
9 شهريور 1392

26 روزه شدم من

سلامی گرم به دوستای عزیزم، خانوما منو پسرمو شرمنده میکنید با پیامهای زیباتوون ممنونم ازتون و شرمنده از اینکه نمیتونم بیام و به شماها سر بزنم و عکس بچه های نازتونو ببینم از طرف من ببوسیدشون . یه کم میخوام از پسر گلم بگم که تو این 26 روزه چطور پسری بود . ده روز اول و یه کم درگیری داشتیم با آیهان که البته برمیگرده به دل دردای لعنتی که سراغ همه نی نی ها میره خدارو هزار مرتبه شکر با هم تونستیم اون مراحل و پشت سر بزاریم و ناف و حلقه پسرمم به نوبه خودشون افتادن. فقط یه مشکلی که داریم اونم این که با وجود اینکه شیرم داره سرازیر میشه و پسرم همش در حال میک زدن و خوردنه، سیر نمیشه و از اونجایی که بردمش بهداشت گفت وزنش حداقل رشدشو کرده به حداکثر نر...
3 شهريور 1392

افتادن نافم و مسلمان شدم هورااااااااا

   خاله های مهربون بازم سلام من و مامانم دلمون براتون تنگ شده اما چون من زیادی شیطونم و زیادی شیر میخورم مامان نمیتونه از جاش تکون بخوره و بیاد به شماها سر بزنه اومدیم بگیم شدیم 21 روزه و دهمین روز تولدم نافم افتاده خداروشکر و اینکه منو مسلمون کردن و منتظرن تا این حلقه لعنتی بی افته که جسبیده بهم و اذیتم میکنه . م امانم میگه ایشالله به زودی با عکسای جدید میام پیشتون من که بازم گشنه شدم برم شیر بخورم فعلا خدافظ ...
30 مرداد 1392

سلامی دوباره و تشکر از تمام خاله ها

سلام به تمام دوستای گلم و خاله های مهربون آیهان ،من اومدم با پسر نازنازی که هنوزم که هنوزه باورم نمیشه امروز شده یه هفته که اومده پیشمون و زندگیمونو از این رو به اون رو کرده .از خدای مهربون متشکرم که موجود به این زیبایی و پاکی و مهربونی برامون هدیه کرده . از همه شماها ممنونم که با تبریکاتون خوشحالمون کردید فقط معذرت میخوام که نتونستم جواب همه رو بدم بخاطر اون یه پست گذاشتم تا از همه شماها تشکر ویژه بکنم بخاطر همه چی . حالا بگم از وضعییت پسر گلم آیهانمون که تو تاریخ 9/5/1392 با وزن سه و سیصد در بیمارستان شهریار تبریز توسط دکتر شاه محمدی چشمای خوشگلشو به این دنیا باز کرد همون روز صبح چهارشنیه وقتی از خواب بیدار شدم دیدم حالم یه طوریه ...
16 مرداد 1392

مرخص شدن من و پسرم و دوتا عکس جدید

سلام دوستای گلم ممنون از این همه لطفی که به من و پسرم دارید امروز ما مرخص شدیم و خونه خودمونیم . اصلا انتظار این همه تبریک و نداشتیم خانوما زیاد نمیتونم بشینم فقط اومدم دوتا عکس جدید بزارم ایشالله سر فرصت میام با کلی حرف و خاطره و عکس     . ...
10 مرداد 1392

تولد آیهان کوچولوی سفید و ناز بابایی

  سلام بابایی . امروز 9 مرداد ماه سال 92 ساعت 21:15 توی بیمارستان شهریار تبریز یه نی نی سفید و ناز به دنیا اومد که همه دارو نداره مامانو باباش بود به اسم آیهان . عزیزم این اولین عکس تو هستش که بابایی گرفته انشا الله فردا که مامانه نازت از بیمارستان مرخص شد خودش میاد و یه عالمه عکس از ناز پسرش میگذاره .     ...
10 مرداد 1392

آخرین چکاب و روز دیداااااارمون

      سلام دلبرکم سلام پیشی کوچولوم امروز وقت آخرین چکابمون بود قربون شکل ماهت بشم من .رفتم پیش دکترمون همه چیزمون خدارو شکر طبیعی و مثل همیشه رضایت بخش بود فشار مامان رو 12 بود و تا امروز که 37 هفته و 4 روزمونه همش 8 کبلو اضافه شده به وزنم خلاصه که خوبه دیگه اینا رو بیخیال مامانی خبردارم برات خبر خوب اونم اینه تا 8 روز دیگه ایشالله به لطف خدای بزرگ میای به جمع ما و با قدمهای کوچولوت زندگیمونو شیرین تر از این میکنی فدای چشات بشم من  .    آیهانم میترسم از اومدنت میترسم بیای و من نتونم از این امانت خدا خوب نگهداری کنم نه اینکه امانتدار خوبی نباشما نه برا اینه که هم من هم بابا مسعودت بی تجربه ایم تو ...
6 مرداد 1392

12 مرداد پسرم زمینی میشه

آی هان جونم آب نبات من سلام پسره گلم امروز با بابایی رفتم سونوگرافی    نوبت اول بودیم بعد از نیم ساعت منتظر آقای دکتر شدن بالاخره ساعت 3 تشریف آوردن و لحظه دیدار رسید رفتم خوابیدم رو تخت ،دیدمت اونم برای آخرین بار همه چیز عالی بود مامان جون ماشالله چه بزرگ شدی پسرم میدونی چند ماه بود ندیده بودمت آخرین بار 26 هفته بودیم اما این بار 37 ،38 بودیم مامان جوووون ماشالله هزار ماشالله وزنتم خیلی خوب بوووووووود 3 کیلو و سیصد گرم بودی قربونت بشم الهی ،ماشالله قدت اینقدر بزرگ شده که دکتر گفت نمیشه قدشو اندازه بگیرم روزای آخر جا نمیشه تو دستگاه تا کامل قدشو بگیم .جواب رو گرفتیم همراه با هزینه سزارین بردیم پیش خانوم دکتر اون...
6 مرداد 1392

دسر رنگینک خرما

سلام دوستای مجازی عزیزم نماز روزه هاتون قبول ،امروز برخلاف انتظارها میخوام یه پست براتون بزارم تا تو این ماه رمضون بلکه به دردتون بخوره شاید خیلی از دوستان این دسر رو بلد هستند اما روشهای مختلقی برا تهیه اش هست که من این راه رو امتحان کردم و بسیوووور بسیووور خوشمزه میشه . خوب حالا بریم سراغ مواد لازم همونطور که تو عکس میبینید خرما به مقدار لازم بستگی داره برا چند نفر میخوایید بزارید این دسر رو نسبت به اون مواد افزایش پیدا میکنه مغز گردو نسبت به خرماها  کره یک بسته 100 گرمی روغن مایع یک استکان از اون استکان آرکوپالها دارچین به مقدار لازم آرد یک لیوان طرز تهیه : آماده اید؟باشه اما من آماده ...
1 مرداد 1392